لورنا بردی یک روز صبح از خواب بیدار می شود و جسدی را در خانه اش پیدا می کند که نمی داند زن مرده کیست. او به خودش شک می کند، زیرا مدت هاست از حملات شدید راه رفتن در خواب رنج می برد.